عشق ابدی
قایقی خواهم ساخت...دور خواهم شد از این خاک غریب...تا که تنهایی ات از دیدن ان جا بخورد....
مینویسم نامه و روزی از اینجا میروم بوسه یعنی لذت دلدادگی ، لذت از شب لذت از دیوانگی ، بوسه آغازی برای ما شدن ، لحظه ای با دلبری تنها شدن ، بوسه آتش می زند بر جسم و جان ، بوسه یعنی عشق من با من بمان. . . !!! این دخترایی که بیشتر وقتا بی حوصله و کنترل خودشونو از دست میدن و عصبی میشن..اینایی اینایی که همش خوابن..همونا که حوصله همونایی که قرارشونو با دوستاشون کنسل میکنن و میمونن تا آخر شب با همه دعواشون میشهاینا از تو داره جون میکنه...فقط کنارش باش.. میشه تنهایی بازی کرد اگر جمله ی دوستت دارم قیام علیه بندهای میان من و توست؛ اگر جمله ی دوستت دارم راضی کننده و تسکین دهنده قلبهاست؛ اگر جمله ی دوستت دارم نشانگر اشتیاق راستین من نسبت به توست؛ اگر جمله ی دوستت دارم پایان همه جدایی هاست؛ خنده هاى تــو آرزو هاى منن بخند . . . تا برآورده شوند . . . عزیزم در کنار تو همه خوبیها را میابمو در نگاه عاشقانه ات تازه میشوم
صبح که می دمد نگاهم را به یاد لبخنده ات شروع می کنم و سبد خیالم پر می شود از خاطره ی با تو بودن پر و خالی می شوم از داغی آغوشت و به التماس سلامی بر آستان قدمگاهت پیشانی می سایم... شب که می رسد صفحه های کاغذی چه بی تاب می شوند برای نوشتن به یاد تو ... آنان که میگویند برای شما میمیرند دروغ میگویند ما راست میگوییم که: به عشق هم زنده ایم...
مـــــن
هرچه پیش آمد هر اتفاقی افتاد فراموش نـــــکــــــــن که دوسـتـــــتـــــــ داشته ام که دوستت دارم و هیچ کس هیچ کجا هیچ وقت نمی تواند گرمایی را که تو به لحظه هایم بخشیدی تکرار کند . . گفتی دهانم بوی شیر میدهد و رفتی ... امشب به افتخارت دهانم بوی مشروب... بوی سیگار... بوی دروغ میدهد برمیگردی ؟... بعضی ها را هرچقدر هـم که بــــخواهی، "تــــــــــــــــــمام" نـــــــــــــــــــــمی شوند … !!! هــــــــــمش به آغــــــــــوششان بــــــــــدهکار میمانی ! حضورشان"گــــــــــــــــرم" است ؛ سکوتشان خالی مــــــــــیکند دل ِآدم را … آرامش ِ صـــــــــــــــــــــدایشان را کــــــــــــــــــــم می آوری ! هر دم هر لحظه "کـــــــــــــــــم" مـــــــی آوریشان … و اینجا مـــــــــــــــــــــــن کـــــــــــــــــم دارمـــــــــــــت ... مترسک............! آنقدر دستایت راباز نکن.............. کسی تورا درآغوش نمی گیرد.................. دیدی ایستادگی تنهایی می آورد.....................!؟ نَفَــس کهــ میــ.کِشَــم چیــــزی دَر اِنتِهــآی وُجــودَم فَریــآد میــــزَنَــد بَســ اَستــ بآلآ نَیــآ ... تو زنـבگیت ... به بعضیآ بایـב بگیَ منَ چشمَ میزارمَ تو فقط برو گمشو !! وَقـــتــ ـی گــ ــِریـــ ـہ مــی کــُ ـنــــَم سَبــُ ــک می شــَم... عــَجــ ـبـــ وَزنـــ ــی دآره ایـــ ـטּ چــَنـ ـد قــَـ ـطره اَشـــ ــکــــــــ ... زَخـــــ ـــم ـهــآیــَتــــ رآ پــِنـــ ــهآטּ کــُ ـטּ... ایـــ ـنــجــآ مَــ ـردُم زیــآدی بــآ نَمـــَکـــ شــ ـده اَنـــد.. وقتی گریه کردیم گفتند بچه است وقتی خندیدیم گفتند دیوانه است وقتی جدی بودیم گفتند مغرور است وقتی شوخی کردیم گفتند سنگین باش وقتی سنگین شدیم گفتند افسرده است وقتی حرف زدیم گفتند پر حرف است وقتی ساکت شدیم گفتند که عاشقه حالا که عاشقیم میگن اشتباهه......... تنهایی را دوست دارم چون بی وفا نیست تنهایی را دوست دارم چون عشق دروغی در ان نیست تنهایی را دوست دارم چون تجربه کرده ام تنهایی را دوست دارم چون خدا هم تنهاست تنهایی را دوست دارم چون در کلبه ای تنها ی ام در انتظار خواهم گریست وانتظار کشیدنم را پنهان خواهم کرد گرما یعنی .... دُختـــَر اَست دیگـَر... گـــآهـے دلَش مے خـوآهـَد بَهـــآنـﮧ هـآے اَلَڪے بگیــرَد بـﮧ هَوآے آغــُوش تــو ڪـﮧ بَعـــد تــ ُــو آرآم خیلــے آرآم دَر گــوشَش زِمزِمــﮧ ڪُنے ببین من عـآشـقـتَـم♥ میدونی بهشت کجاست؟ یه فضای چند وجب در چند وجب بین بازوهای کسی که دوستش داری چـقـــ ــدر خـوبــهــ . . . یـکـــ ـی بـــ ـاشـهـ .. یـکــ ـــی بـــ ــاشـهـ کـــه بـغـلـتـــ کـنــــهـ . . . سـرتـــ ــو بـــ ــزاری روی قلبش... آرومــ ـتــ کـنــ ــــهــ . . . حـُــ ــرم نـفـس هــ ـــاش تـنـتـــ ُ داغ کـنــ ـــهــ . . . عـطـر دسـتـــ ــاش مـوهـاتــ ـــو نـوازش کـنــ ـــهــ . . . چـقــ ـــدر خـوبــ ــهــ . . . چـقـــ ـدر خـوبـــ ـهـ کــ ــهـ آرومـ دمـ گـوشـ بــگــ ـــهــ ... عزیــ ـزمــ دوستـــ دارمـــ .... چــهـ زیبـ ـاستــ ـ وقتـ ـی میفهمــ ـی کســـ ـی زیــر ایـن گنــبد کبــود انتظــارتــ ـ را میـکشـــــد چــهــ شیــــــرین اســـــتـ طعــمــ ـ پیامکــ ـی کــهــ میگـــوید : ” کجـــ ــایـی” …..؟ دوستت دارم عشق من
یه وقتایی لازم نیست حرفی زده شه بین دو نفر... هزاران دست هم به سویم دراز شود !!! پس خواهم زد … تنها … تمنای دستان تو را دارم … باور کن خیلی حـرف است ، وفادار دست هایی باشی که یکبار هم لمسشان نکرده ای … گرمی دستهای تو آتشی است که با آن تمام وجودم را گرم خواهم کرد حتی در سرمای زمستان واین یعنی همان دوست داشتن و من برای دوست داشتن دلیل نمی خواهم…. همین دستهای تو کافی است .. امشب…تمام احساسی که به "تو" دارم را بیان کنم…….. میگویم که دوستت دارم .دلتنگتم… به آغوشت نیاز دارم ! با این که کمتر دوستم خواهی داشت و یا حتی ترکم میکنی و تنها میمانم! مهم این است: شاید فردایی نباشد که عشقم را به پایت بریزم. نـگـاهـم نـکـنـنـد بـگـو وقـتـی خـیـره ات مـی شـوم سرشـان بـه کـار خـودشـان بـاشـد … ! نـه کـه فـکـر کـنـی خـجـالـت مـی کـشـم هـا نـه ! حـواسـم نـیـسـت عـاشـقـت مـی شـوم . . تا حالا بهت نگفتم ولی حالا می خوام بگم بی تو میمیرم .. می خوام بگم تو دنیای منی .. می خوام بگم دوست دارم فقط به خاطر خودت !! می خوام بگم شدی مجنون عشقم … می خوام بگم اگه یه روز نبینمت چقدر دلم برات تنگ میشه !! می خوام بگم نبودنت برام پایان زندگیه !! می خوام بگم یه گوشه چشاتو به همه دنیا نمیدم … می خوام بگم بیشتر از عشق لیلی به مجنون عاشقتم .. می خوام بگم هر جور که باشی دوست دارم !! می خوام بگم مثل نفسی برام اگه نباشی منم نیستم … می خوام بگم هر شب با خیالت می خوابم !! می خوام بگم جایگاه همیشگی تو قلب منه !! می خوام بگم حاضرم قشنگترین لحظه هام رو با سخت ترین دقایقت عوض کنم .. می خوام بگم لحظه ای که تو رو میبینم بهترین لحظه زندگیمه !! می خوام بگم در حد پرستش دوست دارم ….! چه حسه خوبیه با موهاش بازی کنی اروم اروم تو بغلت خوابش بگیره ولی تو هنوز بیداری همینطوری که داری نگاهش میکنی اشکات سرازیر بشه تو دلت پیش خودت بگی .. اگـر بیـــایی خـבاحـافـظ تــآبــستاטּ ! چشمانم را باز میکنم و تو نیستی بعضــے اشڪـہـا هستــטּــב بــے בلیـــل ... هــمــدیــگــر را فــرامــوش نـکنـیـم اگر یک روز از زندگی من آرزوی کسی نباش آرزوی آدم ها قیمت دارند جایگزین دارند تاریخ مصرف دارند! تـــو را دوست میدارم . . . خدایا آسمانت چه مزه ایست ؟؟؟ من که فقط زمین خوردم .... کاش مثله اون وقت ها که بچه بودیم باهم بازی میکردیم کنارم بودی،کاش مثله اون وقت ها که سنگ صبورم بودی الان سنگ صبورم بودی ،کاش مثله اون روز ها که به بهونه بارون میومدی بیرون الان به بهونه من بیای پیشم،کاش اون روزها هیچ وقت نمیگذشت و تو کنارم بودی ، کاش مثله قبلا ها دوستم داشته باشی و تو چشمام نگاه کنی بگی دوستت دارم ولی نیستی که بگی،کاش مثله اون روزها که برای دیدنم از خونه میزدی بیرون الان بزنی بیرون،الان که بزرگ شدی چرا کنارم نیستی،پس قول قرارمون چی شد…ولی هیچ وقت عشقی که بهت داشتم رو فراموش نمیکنم فقط انتظار یه لحظه دیدنت رو دارم آهای عشق بچگی هام کجای… خدایــــــــا!! خط و نشان دوزخت را برایم نکش جهنم تر از نبودش جایی سراغ ندارم… مـــــــن عاشقـــانـــــه هایـــــــم را روی همیـــــــــن دیـــــــــوار مجـــازی می نویســــــــم ! از لــج تــــــــو . . . که حاضـــــــر نبــودیــــــــم یک بار وقتی سایه تو بالای سر من است، دیگر هیچ آفتابی نمیتواند مرا بسوزاند... تو را دوست دارم و بس، ای که عاشقی با تو زیباست و بی تو بی معنی... هیچکی از رفتن من غصه نخورد هیچکی با موندن من شاد نشد وقتی رفتم کسی قبلش نگرفت بغض هیچ آدمی فریاد نشد وقتی رفتم کسی غصه اش نگرفت به چشمانت بگو نگاهم نکنند... بگو وقتی خیره ات میشوم سرشان به کار خودشان باشد... نه که فکر کنی خجالت میکشم ها... نه هواسم نیست عاشقت میشوم...!
بگــذار بـگـــویـــم ...
نـــاب تــریـن جــای دنـــیـا ، آغـــوش تـــوسـت !
جـــایـی مــــیـان دو بـازویت !
روی قـفـسه ی سیـنـه ات ...
ممـــاس بـــا قلـــبـت ...
همون قلبی که همه ی زندگی منه
تو لبخند می زنی
عشق آغاز می شود
من به سیب ها
مرتد می شوم
و دلیرانه
به بوسه های تو
زانو می زنم
عشقت را
به سر می گیرم
و معتکفِ
معبد آغوش تو می شوم
حــــــــوصله خواندن نــــدارم
حــــــــوصله نوشتن هــــم ندارم
این هـــــمه دلـــتنگی
...
...
دیــــگر نه با خـــواندن کـــم میشود , نه نـــــوشتن
دلــــم لـــــمس آغوشــــــت را میخواهد
فقط همـــــــین
سوختنــ ــم را دیدی و خندیـ ـدی
خنـ ــده ات را دیدم و سوختـ ـم
خنــ ـده هایم را خواهی دید
دیدار ما به وقت سوختنـ ــت
باید از یک جا “شروع” کنم…
به “تمام” کردنت…
اول از همه
پایت را از شعر هایم قطع میکنم
بعد، دستت را از سرم بر می دارم
بعد از آن هم، چشم از تو می پوشم
بعد هم
بعد ...هم
با خیالت چه کنم؟ لعنتی!؟
هر کس زخم های دستم را دید پرسید :
چرا با خود چنین کردی؟
اما هیچکس زخم های بزرگ دلم را ندید
تا بگوید:
چرا با تو چنین کردند ......
√ مـטּ اورژـآنـس טּـیسـمـ ...
ڪـه هـر وقـتـ بـــہ فـטּـآ رفـتــے یـآכمـ بـیوفتــے !
تن پوش تازه برتنم
گمشدنم تو ایینه
وقتی که تو کنارمی
هرروز نوروز منه!
بنـבے ڪـہ پاره شـב رو میشـہ گره زב
ولے ..
همیشـہ یـہ گره باقے مے مونـہ !!!
ای کاش می دانستم دنیایش چقدر کوچک بود...
وقتی که بهم گفت : "به اندازه دنیااااا دوست دارم".
نمیـــــــدانمـ چـــﮧ بَـــر سَـــرِ زندگـــیِ مَــטּ و تــو می آیــــد ...
فقط میدانـــــم
◄◄◄ زندگــــی بدوטּ ِ تـُــو یعنـــــی ::
✗ " کــــــــآتـــ " ✗
تنهــآیــی هـــایــَم را دانــه دانـــه میشمارَم...!
چه کـــــم میشوَم از حس ِ عاشقی...!
وَ چه راحــَت میشوَم از تعلق ِ خاطر....!
چه آسوده میشوَم از دغدغه..!
وَ آرام....
آرام میشوَم از تنهــآیی اَم.
اینجــا ،
یکــ دوشیزه؛
دور اَز دوستَتــ دارَمــ ـهای ِتو ،
جان بــ ی جان آفریــن ؛
تسلیــم کَرد .
امـّا ،
نوشـ دارو اینبـار ،
پَسـ از مرگــ ِ سهرابـ ،
اثـر دارَد !
تو برگَـرد...
روزے مـے رسَـב
بـے تفـآوتـے هآیَـﭞ رآ
بـآ جآےِ פֿـآلـے امـ
حِـس ڪُنـے
و شآیـد בر בلـﭞ بـآ بُغض بگـویـے
【ڪآش اینجآ بـوב!】
آטּ وَقـﭞ اسـﭞ ڪہ مے فَهمـے
چِقـבر زوב בیـر مـے شَوב!!!
خــُـכایـا ؟!
لـطـفـا بـُرو و بـہ بـعـضـی از آنـآن ڪِــ ایـمـان آورכه انـد
یـآכ آوری ڪـُن
تــو خـُـכا هـسـتی نـہ آنـهـآ .....!
هی رفیق!..
میدانی از کجای زندگی بیشتر خسته ام،
آنجایی که وسط خنده هایم بغض می کنم!!!
من…!
مـرا که میـشنـاسـی؟! خـودمـم…
کسـی شبیـه هیچـکس!
کمـی کـه لابـه لای نـوشتـه هـایـم بـگـردی پیـدایـم میکنـی…
مهـربـان، صبـور، کمـی هـم بهـانـه گیـر …
اگـر نوشتـه هـایـم را بیـابـی ، منـم همـان حـوالـی ام!!
آرزو کن با من
که اگر خواست زمستان برود
گرمی ِ دست ِ تو اما باشد
آرزو کن با من
“ما” ی ما ” من” نشود
سایه ات از سر ِ تنهایی ِ من کم نشود . . .
بالا بروی..
پایین بیایی..
فراموش نشدنی ام..
آنقدر خاطرات ناب برایت ساخته ام كه دیگر حتی خودم هم نمیتوانم مثلش را بسازم..
هرچقدر هم همه چیز تمام باشد...
باز هم بوســـــــه های از ته دلم را میخواهی..
همان بی حواسی هارا..
اینقدر به دنبال صدای خنده هایم نگرد..
به نفع خودت است كه برگردی..
دلم آرامـش می خـواهـد ...
بـه انـدازه ی خوردن ِ یـک فنـجان چـای کـوتـاه بـاشد ...!!
یـا
به اندازه ی قـدم زدن روی ِ سنـگفـرش ِ خیـس ِ پـیاده رو
طـولـانـی ..............!
فـرقی نـمی کنـد
فـقط آن لـحظـه را می خـواهـم
آن لـحظـه کـه تـمام سلـول های بدنم
آرام مـی گـیرنــــد
امروز آرزویم این بود
صبح باصدای زنگ در بیدار شوم
پستچی باشد
برایم با پست سفارشی بسته ای رسیده باشد
کاغذ را امضا کنم و بسته بزرگ را تحویل بگیرم
در را ببندم و بسته را باز کنم
تو در آن باشی…
گاهی باید ساکت شوید، غرورتان را ببلعید و بپذیرید که اشتباه کرده اید!
این تسلیم شدن نیست، یعنی بزرگ شدن...
ﭼﻨﺪﯾﻦ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﻣﻨﺘﻈﺮﯼ ﮐﻪ ﺯﻧﮓ ﺑﺰﻧﻪ ،
ﻣﺪﺍﻡ ﮔﻮﺷﯿﺖ ﺭﻭ ﭼﮏ ﮐﻨﯽ ﮐﻪ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺗﻤﺎﺳﯽ ﺭﻭ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ
ﺩﺍﺩﻩ ﺑﺎﺷﯽ ،
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺯﻧﮓ ﻣﯽﺯﻧﻪ ،
...
ﺑﺎ ﺧﻮﻧﺴﺮﺩﯼ ﺑﻪ ﮔﻮﺷﯿﺖ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﻩ ﺍﺯ ﻭﯾﺒﺮﻩ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰ ﺗﮑﻮﻥ
ﻣﯽﺧﻮﺭﻩ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﺗﺎ ﻗﻄﻊ ﺑﺸﻪ ،
ﺍﯾﻦ ﻧﺘﯿﺠﻪٔ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺯﯾﺎﺩﻩ ... ﺁﺩﻣﺎ ﺍﺯ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻣﻮﻧﺪﻥ ﺧﻨﺜﯽ
ﻣﯿﺸﻦ
امروز شیطان شدیـــــ............چشم های پسران را
فرداییـــــــ زود...........شیطان می شوند هزاران چشم..........دل همسرت را
حواست باشد بانو!
چیزیـــــ ك عوض دارد گله ندارد!
تنهــآ چیزی ڪـه ایــن روزا دوسـت دارم بـشنـوم...
اینــه ڪـه
خـُـدا بهــم بــگـه : ایــن دنـیا یــه شـوخـیـه بـُـزرگــ بــود...
نـــاراحــت ڪـه نـشُـدی؟؟؟
هـمـه گفـتـند : "او" کـه رفــت ، زنـدگی کــن !
ولـــی...
کـسـی درک نـکـرد کــه "او" ...
خـود زنــدگــی ام بــود....
دلتنگی یعنی،
فاصله ای که با هیچ بهانه ای پر نمی شه
دلتنگی یعنی،
عکسایی که نگاه کردن به اونا،رویاهات رو خیس می کنه
دلتنگی یعنی،
بغضی که باهاش کلنجار میری تا یهو نشکنه
دلتنگی یعنی،
اس ام اس هایی که فرستاده نمی شه،نوشته هایی که ثبت موقت می شه
دلتنگی یعنی،
لحظه هایی که با خودت زمزمه می کنی
" حتا دیگه اومدنت،بهم کمک نمی کنه "
دلتنگی یعنی،
امروز ...
آرزو نکن دستت بگیره ، آرزو کن اگه گرفت ، دیگه ول نکنه ...
چـه کـــــــرده ای بــا مــن ..!!؟
کـه ایـن روزهــــــا ،
تــــو را
فـقــط بـه انـدازه ی یـک اشتبــاه مـی شنـاسـم.
خجالت نکش...
تو هم زنگ رو بزن...
صاحب خونه مهمون نوازه.....
پشت تلفن مرا جوابم کردی
گفتی به سلامت و خرابم کردی
یک مرتبه من تمامِ قد لرزیدم
آن دم که مرا شما خطابم کردی
بغضی به نواحی ی گلویم چرخید
وقتی که غریبه ای حسابم کردی
گفتم که دلیل رفتنت آخر چیست؟
گفتی که خداحافظ و آبم کردی
یک لحظه صدای بوق ممتد آمد
گفتم که الو، ولی جوابم کردی
سلام هایی که بوی خداحافظی میدهند …
بودن هایی که هیچکدام خوشحال کننده نیستند …
و رفتن هایی که امید بازگشتی به آنها نداری …
همه اینها را که جمع میکنی به یک کلمه میرسی :
تنهایی !
دلتنگم،
مثل مادر بی سوادی
که دلش هوای بچه اش را کرده
ولی بلد نیست شماره اش را بگیره.
بـﮧ یـآدگـآر سـآعـتـﮯ بَـر دسـتت بـسـتـﮧ امـ . . .
ڪـﮧ یـادﭞ نـرود !
چـقـدر زمـآن بـآیـد بـگـذرد . .،
تـآ یـڪـﮯ مـثـلِ مـن . . .
دوبـآره عـآشـقِ یـڪـﮯ مـثـلِ تـو شـود . . .
اشک ها قطـره نیستنـد !
بلکه کلمـاتى هستنـد که مى افتنـد ....
فقط بخاطـر اینکه :
پیـدا نـمیکنند کسى را
که معنــى این کلمـات را بــفهمـد ... !!!
می دونــــ ی چــ ی سختـــه؟!
گمشــــده داشتـــ ه باشـــ ی ..
نشانـــ ی هـــم ازش نــداشتـــ ه باشـــ ی ...!
زنـــــدانی تقویم شـــــــــــــده ام
هر روز ضربدر مـــــــــــــی زنم بر روی دیـــــــــــــــــــــــ ـوارش
البته نمی دانم تا کــــــــــــــی باید روز ها را ســـــــــیاه کنم
بیـــا دیـــگــر...
شایــد این آخـــرین ســالنــامــه ام باشـــد ...!
مَرב مُرב !
وَقتـے ڪہ تَـפֿـتـے هایِمان شُـבنـב رِضازاבه !
مَرבمُرב !
وَقتـے ڪہ شاهزاבه هایمان شُـבنـב آغا زاבه
مَرבمُرב !
وَقتـے ڪہ آژانس شیشه اے و وقتے پهلواناלּ نمـے میرنـב
شُـבنـב چهار چنگولـے و اפֿراجـے ها
مَرבمُرב !
وَقتـے ڪہ ساسے مانکـלּ و اشکیـלּ ها شُـבنـב
آواز تنهایــے هاے هنزفری توی گوش
وَقتـے ڪہ عرق سگــے هایمان شُـבنـב
sKy.kOniAk.vOdka...
مَرבمُرב !
وَقتـے ڪہ مرבانگــے معنا شُـב בر ریش !
مَـــرב مُـــرב ! . . .....!!!. ♥
مــردان واقعـــی وفـادارند،
اونا وقت ندارن دنبال زنـان دیگه بگــردن،
چون مشــغول پیــدا کردن راه های جــدیدی برای دوسـتـــــ داشتن
شــریک زندگـــی خودشـون هســـتند . . .
ﮐـُﺠـﺎﯾـےْ . . .
ﮐـِــﮧ ﺑﺒـْﯿـﻨـےْ
ﺣـﺲّ ﺗـَﻨـﻔـﺮْمـــ ﻧـِﺴـﺒَتـــ ﺑـِـﮧ ﺗـُﻮ ﺭﺍ
ﻣـﯿْـﺎלּ ﻣـّﺮבﻡْ ﺟـﺎﺭ ﻣـﯿْـﺰﻧـَﻢ.....
ﻭ ﺧـَﺮﻭﺍْﺭ ﺧـّﺮﻭﺍﺭ لـاﯾْــﮏ ﻣـْﯿـﺨـُﻮﺭבْ . . .!!!؟
.. یادش مـــــــــیرود...
مرا که سهل است خاطرات با هم بودنمان را هم یادش میرود
به همین راحــــتی
با خیال او ولی تنهای تنها میروم
در جوابم شاید او حتی نگوید “کیستی ؟”
شاید او حتی بگوید “لایق من نیستی”
مینویسم من که عمری با خیالت زیستم
گاهی از من یاد کن ، حالا که دیگر نیستم
ناراحتن..اینایی که تا یه چیزی میگی
که چند ساعت میمونن تو اتاقشونو در نمیان ..
حرف زدن با هیشکیو ندارن..
خونه..این دخترایی که از صب که پا میشن
داغونن...اهای .... خواهشا اذیتش نکن...
میشه تنهایی خندید
میشه تنهایی سفر کرد
ولی خدایی خیلی سخته تنهایی
تنهایی را تحمل کرد …!
مهربان من باز به تو میگویم که دوستت دارم
و نگاهم را به نگاهت میدوزم و به پاکی چشمانت
قسم میخورم که تا ابد با تو میمانم تا بدانی صادقانه و پاک دوستت دارم و تا ابد.......به تو وفادارم
از تمامـ ــ آسمـــان
یکــــ بــــاران را میخواهمـــــ ...
و از تمــــام زمیــــن
یکـــ خیابانـــــ را...
و از تمــ ــامـ ـ تـــ ــو
یک دستـــــ
که قفــــل شده در دستـــ مـــــن
منم غرق لذت بشم
نفس های تو ....
دستهای تو .....
آغوش تو ......
من به خورشید ایمان ندارم...
شـآنـﮧ هـآے تــُو
فرقـے نمـے کند !!
بگویم و بدانـے ...!
یا ...
نگویم و بدانـے..!
فاصله دورت نمی کند ...!!!
در خوب ترین جاﮮ جهان جا دارﮮ ...!
جایـے که دست هیچ کسـے به تو نمـے رسد.:
دلــــــــــــــم.....!!!
همین که دستت رو آروم بگیره.....
یه فشار کوچیک بده.....
این یعنی من هستم تا آخرش.....
همین کافیه
میخواهم تمام احساسی که به "تو" دارم را بیان کنم
به چـشـمـهـایـت بگــو
شبا موقع خواب عشقت سرشو بذاره رو دستای مردونت
چشماشو ببوسی…..ا
دوست داری فقط نگاش کنی
نباشی ….میمیرم
ایــن خـــون ِ دل ،خـــوردنـــهـا را
تـــلـافی نمـیـــکنـم
آنـقـــــدر عاشــــقت میـکنـــــم
کـه دیــگـر نتــــوانـــی
هــــرگــز بــــروی…
.
فــقــط یاבت بـاشـב ؛
روزهـاے گــرمـت ؛
بہ سرבے گـذشــت .
دَم ؛ بازدم
بازدم ...
یکبار دیگر
دوباره..
دَم ؛بازدم !!
دَم ؛ بازدم!!
حالا نوبت توست دکتر ِ زیبای من؛ از در بیرون بیا و بگو:...
متاسفم عزیزم
عشقی که مُرده است ...
با تنفس مصنوعی احیا نمیشود
(
و این بی رحمانه ترین اتفاق هر روز من است
بــے بـہــانــہ ...
یڪــ בفعــہ اے ...
نصــــف شـــبے ...
عجیــــب آבم را آرامــــــ مےڪـטּــב ...
شــاید ســالـهـا بـعـد در گــذر جــاده هــا
بـی تفـــاوت از کـنــار هــم بگــذریــم
بــگویـیـم آن غــربـیـه چـقـدر شــبیـه خـاطـراتـم بود...
باقی مانده باشد،
از هر جای دنیا
چمدان کوچکم را میبندم
راه میافتم
ایستگاه به ایستگاه
مرز به مرز،
پیدایت میکنم،
کنارت مینشینم،
روی سینهات به خواب میروم.
"فخری برزنده"
چه فـرق مى کند که چـــــــــــــــرا!؟
یــــــــــــا از چــــــــــــه وقـت!
یـا چطـور شـد که . . .!
چه فـــــــــــــــرق میکـند؟!
وقتى تــو بـایـد بــــــــــــــاور کنـى . . . که نمـى کـــــــــنى (! )
و من بــایـد فـرامـــــــــوش کــنم . . . کـه نمـــــى کـــــنم (! )
.
سپردمش به تو.....اما یه خواهشی ازت دارم....
یه روزی.....
یه جایی...
بغل یه غریبه...
وقتی سرمسته...
بدجوری یاد من بندازش.
هر شب …
به خودم قول می دهم که
فراموشـت کنم !
وقتی عکست را می بینم
تو را که نه ...
قولم را فراموش می کنم… !
از لـــج خــــــــودم . . .
ایـــــــن هــــا را واقعـــــــی بــه هـــم بگوییــــــــم. . . !
Power By:
LoxBlog.Com |